Cheesy confessions

ساخت وبلاگ

یک بعد از ظهر بادی دیگه. باد اینقدر شدید بود که توی شهر هم ماشین در حال حرکت رو تکون میداد. شاید سرعتش زیاد نبود ولی وزش های ناگهانی و قدرتمند داشت. یکی از همین وزش ها همزمان شد با لحظه ای که من در ماشین رو باز کردم. باد افتاد توی در و در رو از دستم بیرون کشید و محکم باز کرد و کوبید به ماشینی بغلی. یه نگاهی انداختم که مطمئن شم ماشین بغلی آسیب جدی ندیده. امیدوار بودم روی در هاش از اون نوار های لاستیکی داشته باشه که هدفشون کنترل خسارت توی همین حالت هاست. ولی نه. خبری از نوار لاستیکی نبود. و بله. ماشین آسیب دیده بود. درش حد اقل یکی دو سانت فرو رفته بود و حسابی خش افتاده بود. حتی مقداری از رنگ ماشین من هم روی رنگ سفیدش خود نمایی میکرد. با خودم کلنجار رفتم و به این نتیجه رسیدم که مثل یه شهروند بافرهنگ یه یادداشت با شماره موبالیم بذارم زیر برف پاک کن. احتمال داشت اون باد شدید یادداشتم رو با خودش ببره ولی خب چه میشه کرد؟ کاغذ یادداشت و خودکار داشتم. شروع کردم به نوشتن یادداشت که "بابت در ماشینتون متاسفم. کار باد بود". قبل از اینکه شماره موبایل و اسمم رو بنویسم صاحب مااشین بغلی رسید. یه خانم آسیایی، احتمالا چینی. تنها بود و سوار ماشین شد و طبیعتا قبل از سوار شدن ماشین شاسی بلند و تمیزش رو طواف نکرد که دسته گل روی در سمت شاگرد رو ببینه. چند ثانیه بیشتر وقت نداشتم. چکار باید میکردم؟ یک سری توجیه سریع پشت هم توی ذهنم ردیف شدند. حالا که چینیه بیخیال. حتما میخواد ماشینشو ببره نمایندگی درست کنن پونصد چوق خرج همین یه ذره خش میشه. احتمالا بیمه بدنه داشته باشه و اصلا کسی که توی همچین محلی زندگی میکنه و همچین ماشینی داره چند صد دلار براش پولی نیست. دیگه اینکه باد در رو کوبید چرا من باید کلی پول بدم؟ اصلا حقشه. این چینیا خودشون یه ذره اینتگریتی و شعور ندارن. اصلا این به جای اون چینیه که دو سال پیش دنده عقب زد به ماشینم و من هم حال نداشتم پیگیری کنم و بیخیال شدم. دلیل اصلی اما چیز دیگه ای بود. چند وقتیه که باز دنبال پایین آوردن انتظاراتم از آدمها هستم و گفتن نداره که باید از خودم شروع کنم. از این همه سال شهروند نمونه بودن چیزی بهم نرسیده جز حساسیت به رفتار دیگران. پس فعلا فیتیله رو میکشم پایین، البته به صورت کنترل شده. تصمیم گرفتم این رو هم بزارم به پای همون حساب. گور بابای صداقت و فرهنگ. بذار یه بار هم من بزن و در رو باشم. صبر کردم که از پارک در بیاد و بره. بعد من جای ماشین رو عوض کردم که احتمالا اگه متوجه شد و برگشت نتونه پیدام کنه. 

کارم که تموم شد و داشتم برمیگشتم سمت ماشینم منتظر بودم خفتم کنه و یقه م رو بگیره. واکنشم رو توی ذهنم تمرین کرده بودم. تصمیم گرفته بودم که خیلی کول و آروم و پوکر فیس باشم که خلع سلاحش کنم. ولی نه. خبری نبود. توی پارکینگ فقط یه شاسی بلند سفید بود، با در سمت شاگرد بدون خش. با خودم گفتم به خیر گذشت. ولی هنوز احتمال میدم یه روز که میرم اونجا طرف جلوم رو بگیره. خوشبختانه بزن در رو در این حد جرم نیست. 

سرریز های توله خرس...
ما را در سایت سرریز های توله خرس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : myoverflowso بازدید : 131 تاريخ : پنجشنبه 28 آذر 1398 ساعت: 7:06