استوارت

ساخت وبلاگ

کاش میتونستم بنویسم. نه اینجوری. کاش با نوشتن راحت بودم. از ذهن به کاغذ، یا به کیبرد، بدون هیچ احساس ملالتی، نه مثل الان که نوشتن هر کلمه به اندازه کندن یه قبر خسته م میکنه. کلمه ها قبر های من هستن.

نقشه رو بالا و پایین میکنم و دنبال مسافرخونه یا هتل میگردم. قطعا ارزان ترین هاش. یک دور قیمت ها رو توی ذهنم جمع میزنم. سیصد و پنجاه تا فقط هزینه رفت و آمد و اقامت، منهای پول بلیط هواپیما. اصلا مشوق این برنامه بلیط هواپیمای مجانی بود. ولی خب این در باغ سبزه. بعد از فرود، فقط رد شدن از یه تیکه آب با قایق صد و پنجاه چوق آب میخوره. پرواز مجانی همون هویجیه که به نخ آویزون کردن و جلوت گرفتن تا ازت بیگاری بکشن. بیگاری اقتصادی. بعله. من متخصص پیدا کردن هویج ها هستم. تخصص؟ شاید بهتره بگم سندروم "همه چیز هویج بینی" دارم. مطوئنم که این رو از پدرم به ارث بردم. مکانیزم تخریبش تراوایی و بلند مدته. الگوی فکری ای که اول در پوشش "فهم" و "عقل" و "بینش عمیق" وارد ذهنت میشه و در دراز مدت با غیر قابل توجیه دونستن بیشتر هزینه ها، کیفیت زندگیت رو به سطح کرم خاکی میرسونه. چند سال بیشتر طول نمیکشه که ببینی به جایی رسیدی که واقعا از چیزی لذت نمیبری، داستان زندگیت حول شغلت میچرخه، و رقم موجودی حسابت رو بزرگترین دستاورد زندگیت میدونی. 

باید برم. باید برم؟ نمیدونم. چه دلایلی برای رفتن دارم؟ یکی اینکه مرخصی هام روی هم تله انبار شدن و بباید ازشون استفاده کنم. دیگه اینکه تا حالا جنوب نرفتم. اینکه در اولین سفرم به جنوب به جنوبی ترین نقطه کشور برم حالت نمادین جالبی داره. نمیدونم نماد چی میتونه باشه و چرا جالبه. بعدا در باره اینها فکر میکنم. دلیل دیگه وارد شدن به مختصات جدیده و چیزهایی که میاره. شب های طولانی و هوای سرد. دلم برای سرمای خشک تنگ شده. دوست دارم توی باد زیر صفر بایستم و سرم رو بگیرم بالا و یخ زدن صورتم رو حس کنم. کی میدونه؟ شاید حتی چند تا پنگوئن ببینم که درامای صحنه کامل بشه.

کاش بیشتر مینوشتم و این رو تموم میکردم. لازم دارم. ولی نمیتونم.

سرریز های توله خرس...
ما را در سایت سرریز های توله خرس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : myoverflowso بازدید : 128 تاريخ : يکشنبه 19 آبان 1398 ساعت: 16:46