وقتی باید یک کتاب چهارصد صفحه ای را بخوانی

ساخت وبلاگ

همیشه لاغر بودم، تقریبا همیشه. در واقع استعداد چاقی ندارم. آدمهایی که اضافه وزن قابل توجه دارن (چاق هستن) رو بیرحمانه قضاوت میکنم. پنج شیش سال پیش توی شرکت قبلی (بله برادر بزرگ، بله موش کثیف، شرکت قبلی!) موقع رد شدن از آفیس خدمات پس از فروش از گوشه چشم نگاه پیروزمندانه ای به کارمند های پشت میز نشین یکی در میون چاقش می انداختم و توی ذهنم برچسب هایی مثل لوزر، بی اراده، کرم، و ... بهشون میزدم. حتی گاهی قضیه از ذهنم خارج میشد. مثلا یک بار به همکارم گفتم اگه زیاد بخوری میفرستنت توی فلان بخش کار کنی. اما چند وقتیه که قضیه برام اونقدر خنده دار نیست. رو فرم بودن فقط یکی از ابعاد زندگیه (بماند که من با بیشتر معیار ها حتی رو فرم هم نیستم) که به هیچ وجه مهمترین نیست. سلامت روانی بعد خیلی مهم تریه نسبت به وزن. و روی سنجه سلامت روانی، من در یک سوم یا یک چهارم پایین طیف هستم:  یک خود قربانی پندار افسرده، یه بازنده راکد و رخوت زده که کاری برای بهتر شدن حالش نمیکنه. روزانه از کنار ده ها نفر رد میشم. آدمهایی با شاخص سلامت روانی بالاتر از من، که رابطه و خانواده دارن و روزانه شاد بودن و لذت بردن از زندگی رو تجربه میکنن. نمیدونم اینها با دیدن احساس پیروزی میکنن و همون برچسب های ناخوشایند رو روی من میزنن یا نه؟ امیدوارم که نه. امیداوارم بقیه مثل من نباشن.

سرریز های توله خرس...
ما را در سایت سرریز های توله خرس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : myoverflowso بازدید : 121 تاريخ : يکشنبه 19 آبان 1398 ساعت: 16:46