where do we go?

ساخت وبلاگ
ساز را بر میدارم. کنار صندلی به دیوار تکیه داده شده. همینجا زندگی میکند. رویش خاک و تار عنکبوت نشسته . اینها میتوانند تا حدودی ارتعاش های ساز را "دَمپ" و صدایش را خفه کنند، ولی اهمیتی ندارد. درست همانطور که ناکوک بودن ساز اهمیتی ندارد. نتیجه همه اینها میشود چند درص اختلاف از فرکانس و شدت ایده آل نوت ها که با توجه به شرایط قابل چشمپوشی است. یک ملودی ای که میتوانم بزنم توی ذهنم می آید. فکر میکنم تا یادم بیاید ملودی چیست. بله. آهنگ "میک یو فیل مای لاو" از باب دیلن که بعد با کاور ادل خیلی معروف تر هم شد. ورس اول را میزنم. فقط همین را بلدم. این نصفه نیمه بودن در تمامی ابعاد زندگی ام شعبه دارد. شعبه که چه عرض کنم، نفوذ عمیق دارد. بعله. ورس اول را میگفتم. یک بار با آکورد میزنم و بار دیگر با فینگر پیکینگ. ناخنهای دست چپم بلند است و زخم های روی گلوی سازم را کمی عمیق تر میکند. این هم مهم نیست. صدایش از چیزی که فکر میکردم بهتر است. در کل تجربه خوبی است. ولی ادامه نمیدهم.

دیشب را روی کاناپه خوابیدم. برای اولین بار. اولین بار روی این کاناپه منظورم است. و دلیل؟ اینکه تنبلی ام می آمد بلند شوم و مسواک بزنم. حال نازاری داشتم. از چند ساعت قبل ککمی کره به دستتم مالیده شده بود و هر از گاهی که دستم به صورتم نزدیک میشد از بوی تعفن کره رنگم سبز میشد و فکردم من چطور این کثافت را اینقدر دوست دارم؟ عامل دیگر حال زارم برنامه امشب بود. کنسرتی که مقدار قابل توجهی پول برای بلیط اش سلفیده ام و حالا فهمیده ام که طرف ممکن است اصلا یکی از بهترین آهنگ های زندگی ام را اجرا نکند. اصلا همخوانی کردن با این آهنگ وقتی حد اقل گیتاریستش ارجینال است انگیزه من برای خریدن بلیط بود. این قرار بود آهنگ پیروزی من و ل بعد از مسابقه باشد. خودش این قرار را گذاشت آن روز که از بیشه های غرب برمیگشتیم. کاش ته هر داستانی به ل گره نخورده بود.کاش میتوانستم صد بار به عقب برگردم و تصمیم ها و هر بار تصمیمی یا حرفی را عوض کنم بلکه میتوانستم باز هم ل را ببینم. اولین چیزی که در گذشته تغییر میدادم این بود که روز مسابقه خفه خون میگرفتم و به ل نمیگفتم خوابم می آید. بله. بحث چیز دیگری بود. چیزی که مردم را به کنسرت های فسیل ها میکشاند نوستالژی است، نه اشتیاق به شنیدن سینگل های جدید بند های وصله پینه ای دایناسوری که نمیخواهد پیر شود.

کنسرت سولد آوت نشده. بله. وقتی صبح روز کنسرت، هنوز میتوانی بلیط بخری، این نشانه دیگری از چرند بودن ماجرا است. اگر آدم عاقلی بودم وقتی مجری های رادیو راک با هیجان در باره اش حرف میزدند میفهمیدم باید چیز آشغالی باشد، جای اینکه از تصور تمام شدن بلیط ها پنیک بزنم و بدو بدو بروم برای وسط "ماش پیت" بلیط بخرم.

ساز برگشته روی زمین و به دیوار تکیه داده. پشت ساز جسد یک عنکبوت بابا لنگ دراز روی زمین افتاده. عنکبوت ها از موجودات مورد علاقه ام هستند. این یکی جوان است. یعنی نه بچه و نه بالغ. تابش نور از لای توار های پرده کرکره هندسه زیبایی دارد. و من، وجود دارم.

سرریز های توله خرس...
ما را در سایت سرریز های توله خرس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : myoverflowso بازدید : 151 تاريخ : يکشنبه 28 بهمن 1397 ساعت: 13:08