invisibility

ساخت وبلاگ

اسمش رو یادم نمیاد و مهم هم نیست. جذابیت خاصی برام نداشت. یه به طور استثنایی ای خنثی بود، نه جذاب و نه نفرت انگیز. ولی خب خیلی واضح و پر رنگ توی ذهنم مونده. حتی اینکه یکی دو هفته با چهل سالگیش فاصله داشت. چرا؟ چون یه جا گفت "دهه چهارم زندگی خیلی خوبه. احساس میکنی نامرئی هستی". خیلی به این فکر میکنم. نامرئی بودن توصیف خوبیه برای وضعیتم. این احساس بینیازی یا نادیده گرفتن نیاز ها، سر خوردن از میون زمان و آدم ها و فرصت ها، و زندگی کردن توی کله خودم. هر از گاهی به وحشت می افتم از فکر اینکه یه روزی همه اینها تموم میشه، یه روزی به دست و پای این دنیا، این جامعه می افتم برای اینکه من رو  بپذیزه و بزاره خودمو جزئی ازش بدونم. ولی فعلا با همین وضعیت خوشحال که نه، ولی راحتم. این که این راحتی واقعا اصالت داره یا یه لذت کاذب ناشی از خود تخریبی یا فرصت سوزیه، نمیدونم. ولی میدونم که زندگی جریان داره. مشارکت اقتصادی کامل، روزی هشت ساعت کار و بیست درصد مالیات از حقوق، با حد اقل مشارکت اجتماعی. سوال اینه که با این وضعیت میشه گفت من جزئی از اجتماع هستم؟ یا فقط جزئی از اقتصاد هستم؟ یا شاید اقتصاد اجتماع؟ سوال مهم تر اینه که من با جواب این سوال ها چکار میخوام بکنم؟

سرریز های توله خرس...
ما را در سایت سرریز های توله خرس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : myoverflowso بازدید : 123 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 15:39