the b!tch is dead!

ساخت وبلاگ

بعله. ولی ما اشکی برایش نداریم. اشک ها را قبل تر بالای سر قبری ریختیم که مرده ای تویش نبود. 

ولی ماجرا تمام نشده. ماجرا تمام نشده و هیچ جیز بدتر از این نیست. از پرونده های مریض و ناتمام متنفرم. همینطور از رمز و راز و نقطه های تار. حاضر بودم بریند به شخصیتم و اعتماد به نفسم را خرد کند و تمامش کند تا اینکه اینطور بدون اینکه چیزی تغییر کرده باشد یواش یواش دور شود. دور و نه محو. مرده ولی تصویرش، و خیالش هنوز هست. به روی خودم نمی آورم که دارم روز ها را میشمارم که یکشنبه بعد ساعت شیش صبح بلند شوم و اولین نفر برسم به آن گاراژ قدیمی روبروی استادیوم. منتظر بمانم تا یکی از پیرمرد ها بیاید و زنجیر را باز کند. بعد یکی یکی آمدن بقیه را ببینم و منتظر رسیدنش باشم. که چی؟ هیچی. ترفندی برای وصله پینه زدن این ماجرا ها ندارم. همیشه هم نسبتا راحت کنده شده ام و خداحافظی کرده ام. شاید مشکل این است که این بار خداحافظی ای در کار نبود. احمقانه است. احمقانه تر همین هایی هست که نوشته ام ولی میگذارم بمانند تا تا درسی بشود برای همیشه ام.

+ نوشته شده در  جمعه سوم شهریور ۱۳۹۶ساعت 17:38  توسط M  | 
سرریز های توله خرس...
ما را در سایت سرریز های توله خرس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : myoverflowso بازدید : 142 تاريخ : شنبه 4 شهريور 1396 ساعت: 20:31