عدد ها نمایی از واقعیت هستند

ساخت وبلاگ

سر صبح. رفتم زیر پتو. بهش تکست دادم که فکر کردم با هم یه قراری داشتیم. بیخیال خواب شدم و رفتم که سرمو با یه چیزی گرم کنم. یهو جلوم سبز شد. مثل همیشه زود حاضر شده بود. لباس رسمی سر تا پا سیاه. گفت بیا حرف بزنیم. با هم حرفمون شد. عصبی بود. واقعا مساله اونقدر مهم نبود. بغض اومد توی صداش و چند ثانیه بعد داشت با گریه از خودش میپرسید که چشه. نمیدونستم چکار کنم. تماس لازم داشت، بغل یا حد اقل یه دست روی شونه. ولی نمیدونستم به اندازه کافی منو نزدیک میدونه یا پس میزنه و یه داستان ناراحت دیگه شروع میشه. رفت نشست روی تختش. هنوز گریه میکرد. گربه داشت با تعجب نگاهم میکرد. گرفتمش و رفتم تو. گفتم بیا اینو بغل کن. میون گریه خنده ش گرفت. بغلش کرد.
از دیروز صد بار یاد این کارم افتادم و با خودم خندیدم.
و اما در جواب اون سوال معروف. آره یا نه. نمیدونم. بیشتر نه تا آره. متاسفانه جامعه و استاندارد هاش و ضعف اجتماعی من سه تا حقیقت هستن. حقیقت دیگه اینه که من به دنبال تیک زدن این آدم نیستم. جدی تر از اینه که اسباب بازی باشه. خب حالا تکلیف چیه؟ هیچی. همین که تا الان بوده. محافظه کارانه نیم قدم نیم قدم نزدیک شدن بدون اینکه چیزی به اسم من تمام شه. مثل یه بازنده بالفطره.

سرریز های توله خرس...
ما را در سایت سرریز های توله خرس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : myoverflowso بازدید : 101 تاريخ : سه شنبه 13 مهر 1395 ساعت: 6:02