امروز صبح م اومد سراغم. یک رمز آلودی جذابی داره. کیفیت خاصی توی ظاهرش هست، از جنسی که ما را یاد خون آشام ها میندازه. لبخند هاش ساختگی به نظر میان و فکر میکنی هر لحظه ممکنه پشت و رو بشه و واقیعت خودش رو نشونت بده. م از من دوری میکنه. بهش حق میدم. به همه آدم هایی که از من دوری میکنن حق میدم. زندگی کوتاه تر و با ارزش تر از اونیه که کسی بخواد وقتش رو با من بگذرونه، مگه اینکه واقعا کارش گیر من بیفته. مثل م . فکر میکرد سوالش رو که از من بپرسه من تو هوا جوابش رو میدم و چند تا عدد میگذارم کف دستش. ولی خب نه. من برای این جور چیز ها حافظه خیلی ضعیفی دارم و با این وضعیت در صلح هستم. همیشه همینطور بوده ام و به نظرم اصلا مشکلی نیست. اگر کسی میخواد از روی حاظر جواب بودن تخصص و مهارت من رو قضاوت کنه گور پدرش. گور پدر م . دو بار ازش پرسیدم که مطمئن بشم سوالش رو درست گرفته ام. واقعا چیز مسخره و ساده ای بود. میتونست گوگل کنه. خودم هم همین کار رو کردم و یک ساعت نشده جوابش رو ایمیل کردم. باز هم نه تشکری، نه سوال دیگری، هیچی. خون آشام های بی نزاکت.
سرریز های توله خرس...برچسب : نویسنده : myoverflowso بازدید : 128